فاطمه جانمفاطمه جانم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه سن داره

دخترک بهاری من

احوال دل تب دار من

سلام رویای شیرین مادر تو هنوز تو قلب منی من ازت رها نشدم مگه میشه که من یه نفس بگیرمت از وجود خودم  مگه میشه به هم نرسیم من از این فکر خسته شدم مگه میشه نباشی و من  ادامه ندم به عذاب خودم  تو همونی که نبودن با تو یک نفس توی هر لحظه هراس منه سر عشق تو به مرگ خودم راضی شدم  آخه این مردن رها شدنه من از این دردی که قلبمو درمون میکنه  من از این رویای با تو خوشم  سر عشقت راضیم همه دنیامو بدم توی قلبم حستو نکشم  تو همونی که نبودن با تو یک نفس توی هر لحظه هراس منه  سر عشق تو به مرگ خودم راضی شدم  آخه این مردن رها شدنه.....
8 اسفند 1393